۱۲ دی ۱۳۹۱

گفتگوی دکتر میر طفروسکی با دکتر علیرضا بیخودی

صدای موزیک برنامه دکتر بازی یاران! بگوش میرسد ؛ دری دی دین، دی دری درین... صدای دکتر علیرضا بیخودی! آغاز گر برنامه است؛ ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش! خوب میهمان امشب ما دکتر میرطفروسکی !هستند، دکتر میرطفروسکی عزیز درود برشما.

دکتر میرطفروسکی: با صدای آدم موذ مار! و گردن کج! درود برشما جناب بیخودی عزیز.

دکتر علیرضا بیخودی: با نیش باز، خوب دکتر جان برنامه امشب چیست؟

دکترمیرطفروسکی: بعله، باید به عرضتان برسانم که مدتی است عوامل شناخته شده جمهوری اسلامی، بنده را مورد حمله های شدید و جانکاه اینترنتی قرار داده اند و از من می خواهند که کپی مدرک دکترای بنده را نشان بدهم، البته بدنبال استقبال کم نظیرخوانندگان وچاپ چهارم کتاب: « بررسی دلائل شکستن چپق! شوهر خاله ام در بمباران هوایی آمریکایی ها به لنگرود» حملات هماهنگ وسازمان یافته ای علیه بنده آغازشده که یادآور شیوهء عمل ارگان های جمهوری « اس اس، لامی» مرحوم مغفور هیتلر کبیر است.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب عجب! ای دل اگر عاشقی در پی چپق! باش. خوب دکتر جان بفرمائید جریان چی است؟

دکتر میر طفروسکی: برخی آدم های شناخته شده که از عوامل جمهوری « اس اس! لامی!» میباشند بطورمشکوک وسئوآل انگیزی دربرخی ازتلویزیون های لوس آنجلس پول خرج میکنند و مانند دزد ناشی، به «کاهدان میزنند» و میخواهند بگویند که چپق! شوهر خاله بنده، وافور! بوده و اصلاً چپق! نبوده است. البته این جماعت « هویّت سازان » در صد تا سایت ِخبری وغیر خبری آبرو برایم نگذاشته اند و قصد دارند با جعل تاریخ! چپق بنده را چاق کنند.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب عجب! ای دل اگر عاشقی در پی وافور! باش. خوب دکتر جان ادامه بدهید.

دکتر میر طفروسکی: حالا اگر بنده اشتباهی کرده ام و چهار، پنج بار هم مطالب کتاب ها یم را در چاپ های صد جلدی عوض کرده ام، چرا اینهمه جنجال؟ اصلاً به اینها چه مربوط است، گو.! خوردند. خوب بیایند و با ملایمت بگویند که آقا شما، صد و هشتاد تا اشتباه در هر کتاب دارید! این که اشکالی نداره، اشتباه دارم که دارم ، کتاب مال خودمه آقا جان، هزار تا هم داشته باشم به خودم مربوطه ،دکتر بیخودی عزیز به خودا! قسم این ها همه تروریست و ماًمورین رژیم هستند.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، ای دل اگر عاشقی در پی اشتباه! باش. خوب دکتر میرطفروسکی عزیز، این جریان چاپ صد جلدی کتاب چیست که فرمودید؟

دکتر میر طفروسکی: دکتر علیرضا بیخودی عزیز، پیش خودمان بماند، آخر این ایرانی ها که کتاب خر و کتاب خوان نیستند، چاپخانه ها هم که کمتر از هزار یا دوهزار تیراژ چاپ نمیکنند چون دخل و خرج نمیکند، خوب ما میائیم یک کلک رشتی! میزنیم و قرار میگذاریم با چاپخانه که هزار تا کتاب در مجموع چاپ کند، ولی هر بارفقط صد تا انتشار دهد و بنویسد چاپ دوم یا سوم تا برسد به دهم و دوازدهم، الی آخر، خلاصه ما هم هر بار در بوق میگذاریم که مثلاً بشتابید که کتاب آسیب شناسی، چاپ چهارم نایاب شد، مثل حلاج، که تا چاپ دهم و دوازدهم هم رفتیم.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، پس اینطور، ای دل اگر عاشقی در کلک رشتی! باش. خوب، ببینید دکتر میرفزرتی گرامی! ببخشید منظورم دکتر میر طفروسکی بود، زبانم نچرخید، آخه دکتر جان همه اش تقصیر این وافور! است تا اسمش میاد زبان ما صدا ها رو یک جور دیگه تلفظ میکنه . خوب ما باید به مسائل مهمتر بپردازیم، خوب دکتر جان حالا اگر ممانعتی وجود ندارد کمی از ملاقات خود با دکتر شاهزاده! و دکترعلیاحضرت! بفرمائید.

دکتر میر طفروسکی: بعله، نه، بنده، آره، همانطور که اطلاع دارید از سفر دکتر شناسی در آسیای جنوب نه شرقی ولی غربی! بر میگشتم که از دفتر دکتر شاهزاده تماس گرفتند و خلاصه دو بار و هر بار به مدت چهار ساعت با دکتر شاهزاده و دکتر علیاحضرت گفتگو کردیم.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب عجب، شخصاً، ملاقات حضوری داشتید؟

دکتر میر طفروسکی: بعله، البته میدانید که بیست سال است که دکتر علیاحضرت به بنده لطف بانکی! دارند.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، چه خوب، ای دل اگر عاشقی در پی لطف بانکی! باش. خوب دکتر میرطفروسکی بفرمائید در این ملاقاتها چه گذشت.

دکتر میر طفروسکی: بعله، البته مسئله این شورایی بود که دکتر شاهزاده از آستین مبارک بیرون آورده بودند.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب عجب، همین شورای ملی را میفرمائید؟

دکتر میر طفروسکی: بله، ایشان و دکترعلیاحضرت از بنده میخواستند که من هم امضایم را پای منشور شورا بگذارم.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب عجب، خوب دکتر، جنابعالی هم امضاء کردید؟

دکتر میر طفروسکی: بله ، نه، بنده امضاء نکردم و هر چه دکتر علیاحضرت و دکتر شاهزاده اصرار کردند بنده عرض کردم که من با منشورموافقم ولی امضای من فقط مال سناتور های آمریکایی! است.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، ای دل اگر عاشقی در پی سناتور آمریکایی! باش، خوب، دکتر میر طفروسکی عزیز، یک سؤالی دارم، هزینه این شورا از کجا تاًمین میشود؟

دکتر میر طفروسکی: بایستی خدمت شما و شنوندگان محترم عرض کنم که دکتر شاهزاده در گوشی به من فرمودند که یک مؤسسه آمریکایی یک میلیون دلار! زیر میز گذاشته است و اگر کار شورا! بگیرد کمک های بیشتری هم خواهد کرد.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، خیلی خوب، ای دل اگر عاشقی در پی دلار! باش. خوب دکتر میر طفروسکی عزیز، بفرمائید حقوق شما در شورا چقدر است.

دکتر میر طفروسکی: بله ، البته آقای دکتر بیژن کریمی ! که مسئول ارسال نامه و ایمیل هست، ماهی شش هزار دلار! حقوق میگیرد، من هم گفتم که اگر به من ادیب، شاعرو تاریخدان! کمتر از دوازده هزار دلار بدهند، اگر دستم را قطع کنند! سند شورا را امضاء نخواهم کرد.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، ای دل اگر عاشقی در پی حقوق! باش، خوب دکتر میرطفروسکی عزیز بفرمائید جنابعالی تاکنون چه اقداماتی علیه این دشمنان انجام داده اید.

دکتر میر طفروسکی: بله، بله، دکترعلیرضا بیخودی عزیز، آیا شما برنامه پریشب آقای دکتر سیاهکل ماسوله را با دکتر مازیار بزدل! دیدید؟

دکتر علیرضا بیخودی: کدام برنامه، آره، آره، وقت نداشتم ولی شنیدم.

دکتر میر طفروسکی با لهجه گیلگی: این دکتر ماسوله و دکتر بزدل، واقعاً اوستاد هستند! بو! خودا! راست میگم ها.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، حتماً نگاه میکنم. دکتر جان فکر میکنم که منظورتان از اوستاد! همان اوستای خودمون است؟ ای دل اگر عاشقی در پی اوستا! باش.

دکتر علیرضا بیخودی: خوب دکتر جان این مخالفین جنابعالی چه کسانی هشتند! ببخشید کی هستند؟ و چرا با شما مخالفت میکنند؟ امان از دست این ماجرای چپق و وافور.

دکتر میر طفروسکی: این ها همه عوامل جمهوری « اس اس! لامی! » هستند و همه شان تروریست های خطرناکی هستند و هر کدامشان چند فقره قتل و جنایت انجام داده اند واز توده ای های خائن زمان اعلیحضرت بودند و میخواهند بنده فرزتی! را، ببخشید میخواستم بگویم، بنده فرزانه! را پودر کنند.


دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، ای دل اگر عاشقی در پی فرزانه! باش. خوب دکتر میر طفروسکی عزیز، بفرمائید چرا با شما اینهمه نامهربانی میکنند؟

دکتر میر طفروسکی: راستش این ها فکر میکنند که من هم از آخور! سلطنتی میخورم و هم از توبره! آمریکا یا اسرائیل. بابا، بوخودا! خجالت دارد، به این ها چه مربوط است که در توبره و آخور بنده هم سرک میکشند. بنده یک عمرسرم در آخور رفقای کمونیست بود. من تا حالا نگفته بودم، بنده شخصاً از لنگرود، به رفقای کی جی بی! نامه نوشتم و گفتم بیایند کاخ شاه را بمباران کنند وملت را از دست این دیکتاتور! راحت کنند، ولی رفقای کرملین مشغول معامله و خرید وفروش ذوب آهن و گاز با شاه بودند و گوش ندادند، تا اینکه امپریالیست های عزیز آمریکا و انگلیس با هم به داد ملت ایران رسیدند و شاه را بیرون انداختند و حضرت امام ! را آوردند.بنده خودم یک قصیده برای حضرت امام سرودم، برای همین حالا بنده برای بیرون کردن آخوند ها به سناتور آمریکایی نامه نوشتم و گفتم بروند و ایران را بمباران کنند.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، ای دل اگر عاشقی در پی بمباران ! باش. خوب دکتر میرطفروسکی عزیز شما در پاسخ این ها چه کردید؟

دکتر میر طفروسکی: دکتر علیرضا بیخودی عزیز، بنده هم ساکت ننشستم، علیه این خرسندی که از انقلاب خرسند بود و به من گفته بود میر موسموس! با نام مستعار؛اوستاد ابوالمشنگ قاطرچی! چند بیت هجو گفتم و یک کلک رشتی ! معرکه زدم ، و با نام مستعار، سیما جلالی، یک مطلب در دفاع از خودم علیه غلامعلی بیگدلی نوشتم و گفتم هر کی با میرطفروسکی در افتد، بر افتد! و برای ترساندن این تروریستها، نوشتم: با استفاده ازدکتران و کارشناسان ومتخصصین کامپیوتر، اسم، آدرس، شماره شناسنامه، نام پدر و مادر، محل اقامت، شماره بیمه های اجتماعی، شماره حساب بانکی، شماره پلاک ماشین و دوچرخه، ایمیل ها، شماره تلفن، شماره کامپیوتر و شماره کفش و دمپایی و حتی اسم و تاریخ تولد شوهر خاله! و شوهر عمه! و نوع چپق! و وافور! این عوامل جمهوری اسلامی را پیدا کرده ام ودر آینده به کلانتری محلمان اماله! خواهم کرد.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، به به، پس قصد دارید این همه را یکجا اماله! کنید؟ ای دل اگر عاشقی در پی اماله! باش. دکتر میر طفروسکی عزیز، منظورتان همان اماله! خودمان، تنقیه! است؟ مگر کلانتری محل شما هم یبوست دارد؟

دکتر میر طفروسکی: نه ببخشید، اشتباه شد، منظورم احاله! بود نه اماله.

دکتر علیرضا بیخودی: آهان عجب، عجب، ای دل اگر عاشقی در پی احاله! باش.

دکتر علیرضا بیخودی: خوب دکتر جان دیگه چکار کردید؟

دکتر میر طفروسکی: آخ، یک کلک رشتی دیگر هم زدم که نگو و نپرس، به اوستاد! هامبارسون مفتخوریان! تلفن زدم و گفتم؛ چند تا گیلاس ودکای دست ساز! بزند و به مصاف جبهه ملی و غلامعلی بیگدلی برود. امیدوارم که زیادی ودکا نزده باشد و خدای نکرده مثل دفعه قبل نشود.

دکتر علیرضا بیخودی: خوب دکتر جان این استاد هامبارسون مفتخوریان! چه کسی است؟ یال و کوپال مرحوم شعبان جعفری! را حتماً دارد که شکم این ها را پاره کند؟ خواهش میکنم در مورد دفعه قبل هم توضیح بفرمائید.

دکتر میر طفروسکی: بله بله، ایشان اوستاد! مشت آبرام! رئیس دانشگاه جهانی، نیست در جهان! هستند، خیلی زور دارند، اوستاد! هم مثل مرحوم شعبان جعفری! تاجبخش! با اسرائیلی ها سر وسری دارد! و باید بگویم که به حق! جانشین مرحوم شعبان است. اوستاد است، بوخودا! میگم ها! دلاک حمام! که نیست جانم ، شما به دستهاش نگاه نکنید که مثل عمله! ها است، قبلاً در همدان در کوره آجر پزی کار میکرده، درسته که تحصیلات زیادی ندارد، ولی خیلی پشت هم انداز است! از اعضای شبکه فرهیختگان جاسوس! است. من خودم با آن دستی که طهارت میگیرم، به ایشان دکترای افتخاری دادم.

دکتر علیرضا بیخودی: به به، عجب، عجب، خوب، ای دل اگر عاشقی در پی دکترای افتخاری! باش.خوب دکتر میر طفروس عزیز در مورد ودکای دفعه قبل فراموش کردید توضیح دهید.

دکتر میر طفروسکی: بله، بله، البته دفعه قبل دکتر آبتین ساسانیان! رهبر دینی زپرتیان! جهان. که ارباب اوستاد مفتخوریان! است، به اوستاد! دستور داده بود که یکی از مخالفین دکتر ساسانیان! را که به ایشان سخنان سخیف! گفته بود گوشمالی دهد، و اوستاد هامبارسون هم برای اینکه دل و جرات ایشان بالا برود، چند تا گیلاس عرق سگی بالا انداختند و برنامه تلویزیونی خودشان را شروع کردند، ولی چشمتان روز بد نبیند، حین اجرای برنامه از بس این عرق سگی بود، جناب کدبان! اوستاد! مست کردند و در همان صحنه رفتند به مبال! و متاًسفانه یادشان رفت شلوارشان را پائین بکشند و خلاصه کار بزرگی انجام دادند که بوی آن در چند تا از این تلویزیون های ماهواره ای پیچید و خلاصه منجر شد که اوستاد مفتخوریان را از چند تا تلویزیون بیرون کردند.

دکتر علیرضا بیخودی: عجب، عجب، درست میفرمائید، یادم میآید، در همین تلویزیون خودمان هم گندش در آمد. خوب دکتر میرطفروسکی عزیز، این استاد مفتخوریان باید همان مشت آبرام! خودمون باشد، همون کسی که در لندن بهش میگویند؛ ابراهیم گدا! ؟

دکتر میر طفروسکی: بله،بله، خودشه، ولی اوستاد! از آن گدا های سمج! و پررو است. حرف ندارد، دست گدا های سامره را از پشت بسته است، بنده خودم به سناتور آمریکائی نوشتم و گفتم که بنده اسلام شناس هستم و گدا های سامره را خوب میشناسم.

دکتر علیرضا بیخودی: به به، عجب، عجب، خوب، ای دل اگر عاشقی، گدای سمج! باش.

دکتر علیرضا بیخودی: خوب دکتر میر طفروسکی عزیز، حتماً فراموش نکنید که یک تحقیق علمی در سطح دکترا، در باره « آسیب شناسی مسئله رفتن به مبال و پائین نکشیدن شلوار » در دانشگاه سوربن فرانسه انجام دهید، فکر میکنم اگر منتشر بفرمائید به چاپ هشتاد، هم برسد. این قضیه مهمی است در همین تلویزیون چند بار عارض خود بنده شده است.

دکتر میر طفروسکی: بله، حتماً، این تحقیق بسیار مهمی خواهد شد. کتاب بعدی ام را در همین مورد مینویسم.

دکتر علیرضا بیخودی: خوب، خوب، ای دل اگر عاشقی در پی پائین کشیدن شلوار! باش. خوب دکتر میر طفروس عزیز، بفرمائید چه اقدامات دیگری انجام دادید؟

دکتر میر طفروسکی: بله، از اوستاد دکترهوشنگ معین الولد! در خواست کردم که آماده باشند که به محض دستگیری این تروریست ها و ماًمورین جمهوری « اس، اس، لامی» اجرای مجازات آنان را بعهده بگیرد، شما که اوستاد دکترهوشنگ معین الولد! را میشناسد، ایشان قبلاً در ساواک مسئولیت بطری های نوشابه و تخم مرغ پخته ها را بعهده داشته اند.

دکتر علیرضا بیخودی: بله، بله، همان هوشنگ خان معین الولد زنا! را میفرمائید، به، به، چه خوب، بطری و تخم مرغ، ای دل اگر عاشقی در پی بطری! و تخم مرغ! باش. خوب دکتر جان از شما خیلی سپاسگزارم، بقیه ماجرا را میگذاریم تا برنامه آینده. شما و بینندگان عزیز را بخدا میسپارم. ای دل اگر عاشقی در پی برنامه آینده ! باش.

صدای موزیک برنامه دکتر بازی یاران! دری دی دین، دی دری درین...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر